همه ما روزی در نوجوانی بوده ایم و مشکلات مشابهی داشته ایم.اما در آن ایام کاملا بر این باور بودیم که مشکلاتمان کاملا خاص بوده و هیچ کس در دنیا نمی تواند وضعیت ما را درک کند، مگر فقط آن پسر زیبایی که با ما طرح دوستی ریخته است .
مثلا با خود می گفتیم “وای خدای من! به من با چه لبخند محبت آمیزی نگاه می کند.من واقعا عاشقش هستم”.در صورتی که بالعکس او فردی نامناسب برای ما بوده و حال انکه در اطرافمان انسانهای خوب و محترم زیادی وجود داشتند و ما نسبت به وجود آنها بی توجه بودهایم.
اگر قرار بود نامه ای خطاب به دوران نوجوانی خود بنویسید، کدام یک از این ۱۱موردی که ما در این مقاله عنوان کرده ایم را در نامه خود ذکر می کردید؟
۱ـشکست می تواند بهترین حادثه زندگی شما باشد
بروز اشتباهات و نیز وقوع شکست، معمولا برای افراد حس آشفتگی ایجاد می کند.اما مهم این است که بتوانید از اشتباهات خود تجربه های زیادی کسب کنید.اگر نوجوانی هستید که همواره سعی و تلاش دارد، اما گاها اشتباهاتی نیز از او سر می زند، وضعیت شما خیلی بهتر از وضعیت فردی بزرگسال است که با شکست در زندگی مواجه شده است.
البته باید گفت افراد بزرگسال نیز گاهی در زندگی خود با شکست مواجه می شوند، اما همه آن چه که مهم است این است که بتوان از اشتباهات و شکستها درس گرفت و به کمک درس آموزی از آن اشتباهات، نقاط قوتی در خود ایجاد کرد .
۲ـیاد بگیرید که چطور اول از همه از خودتان مراقبت کنید!
نه اشتباه نکنید! اینجا منظورصفت خودخواه بودن نیست.در واقع اگر شما ندانید که چطور از خودتان مراقبت کنید، هرگز نمی توانید از دیگران مراقبت کرده و یا به آنها کمکی کنید.یاد بگیرید که چطور محدودیت هایتان را کنترل کنید، حالات منفی بافی را از خود دور کنید، سعی کنید تمرکز داشته باشید و انرژی و توان خود را دوباره به دست بیاورید، اطرافیانتان را با دقت انتخاب کنید، کرم ضدآفتاب بزنید و به میزان کافی آب بنوشید.
اینکه شما فردی کاملا سالم به نظر برسید و همواره در وجودتان احساس خوشبختی وجذابیت موج بزند، در واقع کمک می کند حس اعتماد افراد را نسبت به خودتان جلب کنید.
۳ـ بچه باحالها آنقد هم باحال نیستند
بیشتر دختران و پسران دبیرستانی انقدرها هم باحال نیستند.رفتار آنها بیشتر یک مکانیسم دفاعی است.باور کنید آنها هم به اندازه ی شما از نوحوان بودن ناراضیاند، فقط به آن اعتراف نمیکنند. دوران دبیسرتان مقطعی و گذراست، مهم پس از آن است که چه کسی میتواند گلیم خود را از آب بیرون کشیده و زندگیای بهتر از دیگران داشته باشد.
۴ـ کالج و دبیرستان بیش از حد مورد اغراق واقع شدهاند
اجازه بدهید به نکته ای صریحا اشاره کنیم :سیستم آموزشی بسیار حائز اهمیت است، اما استرس داشتن درمورد نمره و بورسیه ی تحصیلی آنقدرها مهم نیست مگر اینکه شما واقعا بخواهید در آینده دانشمند و یا مثلا پزشک بشوید چراکه در غیر این صورت واقعا نیازی به کسب مدرک دکتری نیست.
پس بنابراین فقط برای آن چیزی که علاقمندید و می دانید در آن خصوص موفق خواهید بود وقت بگذارید و هزینه کنید.حتی اگر در انتخاب آن هم اشتباه کرده و با شکست روبرو شوید، باز هم فرصت تلاش دوباره به خود بدهید تا بدانید واقعا نیاز است چه مسیری را در زندگی خود دنبال کنید.
۵-دیگرانی هم خواهند بود
اصلا به پایان رسیدن یک رابطه برایتان مهم نباشد چرا که زندگی همچنان ادامه دارد ..حتی اگر آن رابطه به خوبی به پایان نرسیده باشد، باز هم باید از آن فرد به خاطر اینکه زمانی بخشی از زندگیتان بوده، به نوعی سپاسگزار باشید و سپس بگذارید از زندگی تان بیرون برود.
بالاخره روزی متوجه خواهید شد که اطرافیانتان یک روز می آیند و یک روز می روند و در نهایت اصلا برایشان اهمیتی ندارد شما چطور انسانی بوده اید. در واقع این جریان زندگی است که با گذر زمان تغییر می کند .افراد نیز تغییر می کنند.
افرادی که در مسیر زندگی تان می بینید، به شما درسهای زیادی می آموزند و اگر روزی هم شما را ترک گویند یعنی آن تجربیات و درسها را آموخته اید و وقتی وقتش برسد کسان دیگری به زندگی تان خواهند آمد.
۶-با بزرگ شدن به پاسخ همه سوالاتتان نمی رسید
شما در سنین ۲۵ تا ۳۰ سالگی نیز همانند سن ۱۶ سالگی توانایی و قابلیتهای چندانی ندارید.
البته مسلما نوع این عدم توانمندی ها، ممکن است متفاوت باشد .شما در این سن نیز همچنان در خصوص تعیین نوع روابط، انتخاب شغل، اهداف آینده و خیلی مسایل دیگر همچنان با تردیدهایی مواجهید.
سعی کنید در خصوص تصمیم گیری های مهم زندگی به خودتان اعتماد داشته باشید.
۷-نگرش شما تغییر خواهد کرد
ممکن است افکار ذهنی خود را بارها و بارها تغییر دهید. افکار شما در حوزه های مختلف اعتقادی، سیاسی و هنری، در سن ۱۶ سالگی تان با پنج سال بعد از آن، مسلما متفاوت خواهد بود.
البته این بدان معنا نیست که از قید اصول و ضوابط رها می شوید بلکه باید گفت به مراتب، زمانی که سن تان بیشتر می شود، انعطاف پذیر تر می شوید و به این ترتیب شما قادر خواهید بود نه تنها نگرشها و دیدگاه های متفاوت دیگر را بشنوید و بپذیرید، بلکه در عین حال نظرات شخصی خود را نیز بیان کنید.
۸-فرصت ها را به چنگ بیاورید
به عنوان یک نوجوان می توانید تمام اوقات فراغت خود را صرف بازیهای آنلاین کنید یا اینکه می توانید از همین زمان اوقات فراغت به عنوان یک فرصت مناسب در جهت مسیر زندگی تان بهره ببرید. با والدین خود تعطیلات را می گذارانید؟خیلی عالی.در خارج از کشور داوطلبانه کار زراعت می کنید؟آن هم عالی است.
به جای ثبت نام در یک کلاس رقص، در کلاس ورزش بوکس شرکت می کنید؟ بسیار عالی است. حتی اگر یک سفر کوتاه مدت از طرف مدرسه تان به شهرهای اطراف داشته باشید، در فهم و تشخیص بهتر شما در اینکه چه کارهایی باید در آینده انجام دهید موثر خواهد بود.
۹- همیشه دسر بخورید
باید بپذیرید و به خود به نوعی بقبولانید که ترکیب بدنی و اندام کامل و بی عیب و نقصی ندارید، چرا که هیچ کسی یک ترکیب بدنی بی عیب و نقص و تمام عیار ندارد.اما می توان نگرشهایی کامل داشت و حتی آن را توسعه نیز داد.اگر واقعا به خود عشق می ورزید، باید خوب غذا بخورید، آب کافی بنوشید و زمان استراحت کافی داشته باشید.
آن گاه بدن تان در مقابل از شما تشکر خواهد کرد. حتی اگر سایز و جثه متناسبی ندارید، فردی فوقالعاده جلوه می کنید چرا که اعتماد به نفس تان در اینجا اهمیت دارد.همیشه برای خود دسر سفارش دهید و اصلا هم برای خوردن آن خودتان را سرزنش نکنید!
۱۰-حس استرس و دلشوره را با عشق اشتباه نگیرید!
حالت سرخ شدن و خجالت، خنده های احمقانه و حالت استرس و احساس دلشوره داشتن در وجود شما ، حس عشق نیست.این احساسات شما ، به نوعی ناشی از تغییرات هورمونی بدن است. احساس عشق واقعی و نه عشق هایی که فقط در فیلم ها می بینید، انتخابی فراتر از انتخاب های روزمره و معمولی بین دو فرد بزرگسال است .
منظور از فرد بزرگسال، بزرگ بودن سنی نیست بلکه توانمندی تصمیم گیری و پذیرش بار مسئولیت است. ذر نوجوانی باید حس عشق و هوس را به خوبی از یکدیگر تشخیص دهد.
۱۱-والدین شما هم روزی در نوجوانی بوده اند
اگر در این تصورید که والدین شما با شما حس دشمنی دارند، یادتان نرود که آنها نیز دوران نوجوانی داشته اند. اگر هم می بینید که در حال حاضر به شما گاهی در مورد کارهایتان، سخت می گیرند، چون نگرانند شما نیز همان کارهای احمقانه ای که در دوران نوجوانی خودشان انجام داده اند انجام دهید.
بنابراین به جای درگیری با والدین خود بر سر هر موضوعی، به گفتگو با آنها بنشینید و دلایل نگرانی و مخالفت آنها با کارهای خود را بدانید.ممکن است کار سختی برایتان به نظر برسد، اما به والدین تان ثابت می کند که واقعا بزرگ شده اید.
فرقی نمیکند در نوجوانی بچه درسخوان بودید یا بچه باحال، بالاخره یک روز باید با بزرگسالی رو به رو شد. در نظرات بگویید که اگر شانسش را داشتید، به خود نوجوانتان چه نصیحتی میکردید.
Leave a Review