یک داستان قدیمی در مورد موفقیت وجود دارد که می گوید اگر برای هر کاری به اندازه کافی تلاش کنید، به طور خودکار مهارتهایتان را پرورش داده و موفق می شوید. برای همین است که ما جامعه ای از افراد سخت کوش را بوجود آورده ایم که مشغله زیاد را یک نشان افتخار بر سینه خود می دانند. اما اگر این تنها راه موجود نباشد چه؟ اگر موثرترین شیوه نباشد چه؟ اگر هر فرد موفقی را مورد بررسی قرار دهید به سرعت متوجه یک نکته می شوید: بر خلاف باور عمومی، افراد موفق لزوما با مهارت ترین یا با استعدادترین افراد رشته ی خود نیستند. آنها هیچ توانایی ذاتی برای تضمین موفقیت شان ندارند. در خیلی از موارد، ممکن است متخصصانی ماهرتر از خودشان را استخدام کنند.
تشخیص توانایی های ذاتی
افراد موفق به جای اینکه سعی کنند خودشان را با شرایط وفق دهند، دارای یک توانایی ذاتی برای انتخاب و انطباق شرایطی با خود هستند که برایشان مناسب است. به طور خلاصه، آنها میدانند چه کاری را بهتر از بقیه در دنیا انجام می دهند و به همان تکیه می کنند. برای برخی از افراد، بسیار هیجان انگیز است که در یک جلسه فروش حضار تحت تاثیر شور و هیجان آنها قرار بگیرند. برای برخی دیگر، نگاه کردن به چشمان کارمندان و صحبت کردن با آنها و نترسیدن آنها از نشان دادن احساساتشان اهمیت دارد. در واقع هر یک از ما روشی منحصربفرد برای موفق شدن داریم. این یک استراتژی است که بارها و بارها به طور ناخودآگاه آموخته ایم زیرا به شکل طبیعی عمل می کند. تنها کاری که باید انجام دهیم آن است که بفهمیم این استراتژی چیست.
آیا شما همانند یک ماهی می خواهید از درخت بالا بروید؟
واقعیت آن است که بسیاری از ما به طور فعال خلاف توانایی های درونی مان کار می کنیم. ممکن است در خانه ای بزرگ شده باشید که در آن بسیار فعال و پر حرف بوده و از شما خواسته شده تا آرام باشید. شاید در مدرسه به شما یاد داده اند که بر خلاف توانایی های ذاتی خود عمل کنید. یا شاید شغلی داشته باشید که ندانید چگونه در آن توانایی های ذاتی تان را به کار بگیرید. به این جمله از انیشتین توجه کنید:
هر کسی نابغه است. اما اگر توانایی ماهی را در بالا رفتن از درخت بدانید، باعث می شود کل عمرش فکر کند موجودی احمق بوده است.
کسی که روحیه ای بازیگوش و آزاد دارد در محیطی ساختارمند عذاب می کشد. درست مانند کسی که اسلوب مند است و دوست ندارد در محیط بی قانون و خلاق زندگی کند. کلید موفقیت آن نیست که در هر کاری بهترین باشید. کلید موفقیت آن است که دقیقا بدانید توانایی های ذاتی شما چه هستند و خودتان را در موقعیتهایی قرار دهید که آن توانایی ها را به طور بارز نشان دهید. اگر بدانید توانایی های ذاتی شما چه هستند، فرمول شخصی رسیدن به موفقیت را کشف میکنید.
چگونه توانمندی های ذاتی ام را متجلی کنم؟
قبل از شناخت موقعیتهای ذاتی، باید بدانیم این توانمندی ها کدامند، ما باید ریشه توانمندی هایمان را پیدا کنیم و متوجه شویم که چگونه با هدف ما در زندگی تلاقی می کنند. بسیاری از افراد تصور می کنند هدفشان در زندگی نویسنده شدن، مربی زندگی یا کارآفرین شدن است. اما نکته ای وجود دارد. اگر بتوانید به هدف خود برسید، پس میتوانید در آن شکست هم بخورید. این موضوع چندان منطقی نیست. چگونه ممکن است در هدفتان شکست بخورید؟ به علاوه، اگر بتوانید به هدفتان برسید، پس حتما در مقطعی آن را نداشته اید. آیا وقتی کودک بودید هدفی نداشتید؟ این نیز چندان منطقی نیست. البته که شما در بچگی هدفی داشته اید. اما دستاوردی نداشته اید. زیرا هنوز به مهارتها یا توانایی های لازم نرسیده بودید. شما تنها یک چیز داشتید: حساسیت.
حساسیت چیست؟
هر بچه ای در دنیا نسبت به چیزهایی حساس است و این در مورد هر کدام متفاوت است. برخی از بچه ها به ارتباط حساس هستند و دوست دارند به چشمان مادرشان نگاه کنند. اینها بچه هایی هستند که باید کمی بیشتر آنها را در آغوش گرفت. از آنجایی که آنها نسبت به ارتباط حساسند وقتی بزرگ می شوند نسبت به طرد شدن یا ترک شدن حساس ترند. آنها شبکه بزرگی از دوستان را برای خودشان بوجود می آورند زیرا نسبت به حس جاماندن و تنها بودن حساسند و کل عمر خود را صرف پرورش مهارتهایی کرده اند که نسبت به آن حساسند. وقتی این افراد ارتباط چشمی برقرار می کنند، جزییات زندگی شخصی شان را با دیگران در میان می گذارند و باعث می شوند دیگران به آنها احساس نزدیکی کنند، به طور طبیعی در هر یک از جنبه های زندگی شان موفقترند. اما سایر بچه ها چطور؟ برخی از بچه ها نسبت به حس هیجان حساسند. آنها کودکانی هستند که عاشق قایم موشک بازی و پرت شدن در هوا هستند. وقتی آنها بزرگ می شوند، به سرعت حوصله شان سر می رود و دنبال ماجراجویی بعدی هستند. آنها سخنرانان جذابی هستند و در تعاملات خود انرژی زیادی را وارد می کنند. آنها ریسک های بزرگی را در زندگی انجام می دهند زیرا کل عمر خود را مشغول پرورش مهارت هیجان زایی بوده اند.
سپس نوبت به بچه هایی می رسد که به آزادی و آسیب پذیری، امنیت و ادراک و هر چیزی که بتوانید تصور کنید حساسند. هدف داشتن برای شما به این معنا است که باید مربی زندگی شوید. برای همین است که مربی زندگی شدن برای شما کار بسیار هدفمندانه ای به نظر می رسد زیرا شما نسبت به آن حساس هستید. توانمندی های ذاتی از جایی که ما نسبت به آن بیشترین حساسیت را داریم نشات می گیرند. اگر آن را بیشتر حس کرده، دیده، چشیده، لمس کرده، بوییده، و شنیده باشید، در آن حوزه توانمندی های ذاتی بیشتری دارید. آنچه که بیشترین حساسیت را به آن دارید مشخص کنید و سپس متوجه می شوید که چرا هر بار که به طور ناخودآگاه آن را انجام می دهید موفق می شوید، توانمندی های ذاتی تان را می شناسید و می فهمید که چگونه برای رسیدن به موفقیت باید آن را رونمایی کنید.
چگونه متوجه شویم به چه چیزی حساس هستیم؟
شناسایی توانمندی های ذاتی خود کاری دشوار به نظر می رسد و نیازمند آن است که آزمونهای طولانی سبک مدیریت را انجام داده یا برای خانواده و دوستان خود فرم های نظرسنجی بفرستید. اما چون در هر لحظه چیزی را احساس می کنید، فهمیدن اینکه به چه چیزی بیشتر حساس هستید آسان است. آنچه که در هر لحظه عمیق ترین احساس را به آن دارید حساسیت شماست. تمرین سریع زیر را انجام دهید تا متوجه شوید به چه چیزی حساس اید و سپس به نحوه رونمایی از آن برای رسیدن به موفقیت می پردازیم.
تمرین حساسیت سنجی
کاغذی را بردارید و به سوالات زیر پاسخ دهید. این تمرین باید بین ۵ تا ۱۰ دقیقه زمان ببرد.
گام اول: سه شغلی که تاکنون در زندگی داشته اید و سه احساسی که در هر شغل در افراد ایجاد کرده اید را بنویسید. برای مثال فرض کنیم شما معلم مدرسه بوده اید و باعث حس قدرتمندی در شاگردانتان شده اید، آنها را با مطالب درسی سرگرم کرده و محیطی امن را برای یادگیری فراهم کرده اید.
گام دوم: به یکی از چالشی ترین لحظات زندگی تان فکر کنید. سه موردی که در آن لحظه احساس کرده اید و سه موردی که آرزو می کنید احساس کرده بودید را بنویسید. مثلا روز مرگ مادربزرگتان را به یاد آورید، شما دل شکسته، تنها و بی پناه بودید. میخواستید دوست داشته شوید، با دیگران ارتباط برقرار کنید و حمایت شوید.
گام سوم: به یکی از شادترین لحظات زندگی تان فکر کنید. سه موردی که در آن لحظه احساس می کردید را یادداشت کنید. مثلا فرض کنیم روز ازدوجتان را به یاد می آورید و احساس ترس، شیطنت و موفقیت داشتید.
وقتی به این سوالات پاسخ دادید، به دنبال کلمات تکراری یا مشابه بگردید. مثلا کلمه « شنیده شدن» یا « درک شدن» میتوانند به ایده ای مشترک اشاره داشته باشند. یا « ارتباط داشتن» و « صمیمی بودن» ممکن است برای شما مفاهیمی نزدیک باشند.حساسیت های ما در الگوهای این تمرین کوتاه و ساده آشکار می شوند. ببینید آیا می توانید چهار یا پنج نمونه از حساسیت های واضح خود را در الگوهای تکراری پیدا کنید یا نه.
گام بعدی
وقتی حساسیت های خود را پیدا کردید، به لحظه ای فکر کنید که واقعا موفق بودید. آیا بدون آنکه فکر کنید این حساسیت ها را از خود نشان می دادید؟ فرض کنیم برخی از حساسیت هایی که نوشته اید « درک شدن» و « بازیگوشی کردن» بوده اند. وقتی به لحظه موفقیت خود فکر می کنید، آیا به کسی کمک کردید تا واقعا درک شود و در عین حال تجربه شاد و مفرحی را برایش رقم زده اید؟ شاید موفق شده باشید. زیرا این یک توانایی ذاتی در شماست. هر بار که احساس می کنید دیگران شما را درک نمی کنند یا تفریحی نمی کنید در آن پروژه شکست می خورید زیرا همگام با توانمندی های شما نیست.
در زیر به چند توصیه برای موفق شدن اشاره میکنیم:
- قبل از شروع هر پروژه ای سوالات شفاف بپرسید
- مطمئن شوید همه از موضوع مطلع هستند
- تمرینات تیم سازی و نشاط بخشی را انجام دهید
- وقتی جایی گیر کرده اید آهنگ بگذارید و برقصید
- ایده پردازی را به بازی تبدیل کنید
هر چه بیشتر بتوانید در محیط کار و زندگی شخصی خود چنین محیطی را فراهم آورید، بهتر میتوانید حساسیت های خود را احساس کرده و موفق تر شوید. اگر کاری درست پیش نمی رود، خیلی زود علت پیش نرفتن آن مشخص می شود. میتوانید سری به لیست حساسیت های خود بزنید و متوجه شوید کدام یک از توانمندی های ذاتی خود را استفاده نکرده اید و سپس برای بکارگیری آنها یک استراتژی تعیین کنید.
اگر بتوانید موقعیتها و همکارانی را پیدا کنید که به شما در شناسایی آن حساسیت ها کمک کنند و به طور پیوسته روی اینکه دیگران نیز حساسیتهای شما را حس کنند کار کنید، احتمال موفقیت تان به شکل نجومی بالا می رود. وقتی اعتماد به نفس دارید به طور طبیعی چه کاری انجام می دهید؟ وقتی موفق هستید به طور ناخودآگاه چه کاری انجام می دهید؟ اگر کاری کنید تا جلسه فروش یا جلسه با اعضای تیم کار یا حتی مکالمات دشوار با دوست یا شریکتان نیز همین احساس را در شما بوجود آورد چه؟ اگر بدانید به چه چیزهایی حساسیت دارید، عمیق تر از دیگران می دانید چه چیزی را تجربه می کنید و در نتیجه میفهمید که توانمندیهای ذاتی تان کدامند. آنگاه می دانید که اداره یک جلسه ایده پردازی خلاق یا تنظیم یک جلسه سازمان یافته، چگونه بهتر عمل می کند. وقتی توانمندی های ذاتی تان را بشناسید بهترین و آسانترین راه رسیدن به موفقیت را خواهید دانست.